معنی سرباز نیروی دریایی
واژه پیشنهادی
حل جدول
مهناوی
سرباز دریایی
ناوی
سرباز نیرو دریایی
ناوی, مهناوی
سرجوقه نیروی دریایی
سرناویی
سرلشکر نیروی دریایی
دریابان
سرتیپ نیروی دریایی
دریادار
سرهنگ نیروی دریایی
ناوسالار
ستوان نیروی دریایی
ناوبان
افسر نیروی دریایی
ناوسروان
فارسی به عربی
بحریه
فارسی به آلمانی
Flotte (f), Marine (f)
لغت نامه دهخدا
سرباز. [س َ] (نف مرکب، اِ مرکب) آنکه سر خود را ببازد، از عالم جانباز. (آنندراج):
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع.
حافظ.
|| در بازیهای ورق، ورقی که بر آن صورت سربازی نقش است. || یک فرد سپاهی یا یک تن لشکری. مقابل درجه دار.
ترکیب ها:
- سرباز آکتیو. سرباز گارد. سرباز نیروی دریایی. سرباز نیروی زمینی. سربازنیروی هوایی. سرباز وظیفه.
معادل ابجد
781